مامان و پسر

چقدر دوستم داری

اومدی گفتی مامان خیلی دوستت دارم گفتم منم دوستت دارم گفتی اندازه اسمونادوستت دارم من گفتم اندازه ماهی ها دوستت دارم گفتی اندازه تمتم خرسهای دنیا دوستت دارم گفتم اندازه اسب ها دوستت دارم گیر کرده بودی نمیدونستی چی بگی یهو گفتی اندازه تموم الاغ ها دوستت دارم ...
11 بهمن 1392

بدون عنوان

یه بشقاب پلو،یه لیوان شیر عسل،یه دونه کیک و   یه دونه لیموشیرین خورده این جگر،دست گذاشته رو شکمش میگه مامان تو گفتی اگه غذا بخورم قوی میشم ولی دلم درد میکنه/
10 آبان 1392

بدون عنوان

دارم نماز میخونم پسرم اومده داره صدام میزنه،منم جوابش نمیدم رفته 100 تومانی اورده نشون میده میگه اگه با من حرف بزنی من با این پول برات خوراکی میخرم  ...
15 مرداد 1392

سوتی های کودک

بعضی وقتها بچه ها حرفایی میزنند که خنده داره،بعضی وقته هم برا ی ما مامانا نکته اموزشی داره ،شما هم اگه از این سوتی ها دارین برامون بفرستین خوشحال میشیم. ابوالفضل داره تلویزیون نگاه میکنه پلنگ صورتی،میگه مامان شلواره منم مثل پلنگ صورتی سبزه از جلو رستوران رد میشیم پسرم میگه من یه فکر خوب دارم بگم میگم بگو،میگه هستی بریم کباب بخوریم ببینیم بوی کباب از کجا میاد. سر تلویزیون با بابای پسرم دارم  بحث میکنم من میخام حریم سلطان نگاه کنم اون میخاد اخبار گوش بده،خلاصه هر چی بالش هست به هم میزنیم،پسرم میاد وسط میگه،مامان بابا را نزن بابا پسر خوبی برامون خوراکی میخره
1 مرداد 1392
1