مامان و پسر

عشق مامان یعنی تو

داری بزرگ میشی اینو به وضوح تو کارات و رفتارت میبینم هر روز که بزرگتر میشی مامان امیدوارتر میشه و خوشحال از اینکه گل پسرم داره یه مرد میشه شب ها که بعضی وقتامی ترسی،میای تو بغلم می خوابی و میگی  مامان خوشگلی دوستت دارم منم یه بوس گندهبهت میدم و محکم تو بغلم میگیرمت تازگی ها بهم میگی مامان گامبالو البته من گامبالو نیستم،ولی می دونم منشا این حرفت کجاست مهد کودک یه خوبیهایی داره و یه بدیهایی نفسم،پسرم،عشقم  دوستت دارم     ...
2 شهريور 1393

این هفته...

این هفته سرم شلوغه،خیلی خیلی هم شلوغه آخه آخر هفته عروسی خاله هانی هست کلی کار داریم،این چند روز همش در جا ل خرید بودیم دیروز که داشتم لباسات آماده میکردم گفتی مامان واسه چی این  همه لباس برام  گرفتی، گفتم واسه عروسی خاله گفتی:مامان خیلی بی معرفتی شما هم عروسی گرفتین ولی من تو عکسا نیستم ...
10 مرداد 1393

تغییر مهد

هفته پیش رفتم یه مهد کودک ببینم تا مهدت جابه جا کنم اما وقتیاز مهد اومدیم گفتی مامان وستام هم تو مهد جدیدی هستن جا خوردم و البته کمی فکر کردم،یادمه زمانی که بچه بودم کلاسامونو جا به جا کردند ومن کلی گریه کردم که چرا پیش دوستام نیستم آخرش هم مامانم را مجبور کردم بیاد با مدیرمون صحبت کنه منو با دوستام تو یه کلاس بندازن درسته مهد فعلی یه کمی دور از خونه هست ولی عادت کردی به خاله هات،به دوستات و اوناهم به تو عادت کردند... پس فعلا بمون تو همین مهد عزیزم   ...
2 مرداد 1393