ماشین مک کویین که میگم اینه...
اینم ماشین کنترلی اقا پسر
اندازه الاغا دوستت دارم
چقدر دوستم داری
اومدی گفتی مامان خیلی دوستت دارم گفتم منم دوستت دارم گفتی اندازه اسمونادوستت دارم من گفتم اندازه ماهی ها دوستت دارم گفتی اندازه تمتم خرسهای دنیا دوستت دارم گفتم اندازه اسب ها دوستت دارم گیر کرده بودی نمیدونستی چی بگی یهو گفتی اندازه تموم الاغ ها دوستت دارم ...
اسباب بازی
دیروز رفتم خونه مامان بزرگی،پسرعمه محمد جعبه اچارگرفته بود بغض کردی گفتی مامان بریم از اینجا من فهمیدم چت شده گفتم مامان تو که از این ها داری،خلاصه بردمت تو خیابونادور زدی دلم خیلی سوخت بردمت مغازه تا اسباب بازیها را دیدی گفتی من تیرکمون میخام. خلاصه تیر کمونو برداشتیم سوار ماشین شدیم نرسیده به خونه گفتی من شمشیر میخاستم اینو نمیخاستم بابایی که خیلی دوستت داره برگشت دباره رفتیم مغازه ،گفتی مامان شمشیرا تیز نیستند چشمت به ماشینا خورد بعد ازده دقیقه گفتی من ماشین مک کویین میخام ،این شمشیرا که تیز نیستند ماشینوبرات خریدیم اومدی تو خونه گفتی من دوست مک کویین یدک کش هم میخام گفتم باشه صبح برات میخرم ...
نویسنده :
یه مامان خوشگل
8:45
هروقت لباس نو میپوشی میگی مامان عکس بگیر
شب یلدا البته با تشکر از مهد کودک
یه روز برفی تو شهرمون
من نمیرم سربازی
جدیدا خیلی حرفای با مزه میزنی دیروز که بابا داشت لب تاب همکارش درست میکرد به من گفت مامانی ابوالفضل سرگرم کن تو اتاق من نیاد تا کارمو کنم منم تو را محکم بغلکرده بودمتافرار نکنی یهو گفتی مامان میخام برم پیش بابایی منم گفتم اکه بری منو تنها بذاری من ناراحت میشم گفتی مامان ناراحت نباش من نمیرم سربازی،من فقط میخام برمپیش بابا کلی خندیدم وتعجب کردم،البته میدونم چند وقتی دایی رضا رفته سربازی ما ناراحت بودیم یه چیزایی فهمیدی قربونت برم تمتم زندگیییییییییییییییییییییییییییی مننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن هستییییییییییییییییی
نویسنده :
یه مامان خوشگل
19:17